به نام قلم آفرین
...........نگاهم را نمی توانستم از آن بر کنم و خدا می نگریست.من به محبت او،به بخشایش عظیم او امیدوار بودم اما می ترسیدم که این خیر خواهان ونصیحتگران حرفه ای پیش افتند وسر پند واندرز های مشفقانه اشان را بازکنند و باز آن جمله های قالبی یکنواخت تکراریشان را به نام دلسوزی و مصلحت اندیشی که جز به درد موضوع انشاء نمی خورد بر من املا کنند و ظاهرا به عنوان خیر وصلاح من و باطنا برای اشباع حس خود خواهی و تشفی غریزه زعامت و رهبری وخود نمائی دست به هدایت من بزنند . هیچ نصیحگری ولو یک ملا باجی و یا ملا رجب ،احتمال هم نمی دهد که شاید این بیچاره نصیحت شده مظلوم که این چنین در زیر دست وپای او آرام و ساکت مانده است این حرفهای قالبی مستعمل ومندرس و زنگ زده را خودش بلد باشد مگر دست بردارند؟تا این لقمه های از هضم رابع میلیونها نشخوار کننده را باز هم به خورد طرف ندهند ول نمی کنند.این از خصایص این شغل مکروه است.
چه منتی هم می گذارند که به خاطر ما عقلشان را مصرف می کنند!اینها خیال می کنند خداوند هم فلان حاکم و خلیفه و قیصر کسری است که هر کس چاپلوسی کند واز یک کنار ، بی آنکه بیندیشد و بسنجد وبشناسد ، حرفهای تکراری و کلی بی ثمر را واگو کند خوشش می آید.
اصلا خدا از آدمهای قالبی رام خشکه مقدس یک بعدی بدش می آید،اگر نه چرا فرشته های مطیع وپاکش را که همگی از اغاز خلقتشان یا در حال رکوع انئ یا در حال سجود..... به پای آدم عصیانگر خطا کار خون ریز می افکند؟علی چرا چهار هزار خر خشک مقدس حافظ قران وشب زنده دار صائم الدهر قائم اللیل را در نهروان به زیر شمشیر مردانه اش می گیرد ؟یک شرابخوار بی بند وبار و با شعور مثل .... به همه این جمادات انسان گونه مقدس ماب بی عقل می ارزد>خدا از آدم هایی که ضعف وزبونی خود را می خواهند با خدا پرستی جبران کنند بی زار است.از آنهایی که یک تخته اشان کم است و میخواهند جای آن را با مذهب پر کنند بی زار است.میدانم.
من به بزرگواری وبخشایش خدا امید وار بودم اما از این نصیحت گران حرفه ای که خود را برای خدا لوس میکنند و خیال می کنند از مقربان در گاه الهی اند میترسیدم. خدا می داند که این حرفه ایها بیشتر ترسوهای طماعی هستند که از ترس گررز آتشین و مار غاشیه و ملک عذاب ویا به هوس شکم و زیرشکم وشکمچرانی های بهشت و جوی شیر وعسل و سایه طوبی ودختران سیه چشم نار پستان و پسر بچگان خشکل آماده این کار شده اند.از اینها باید ترسید، اینهایند که به حرف آدم آسمان جل بی کس و کاری که در همه آسمان ها به جز یک ستاره و در همه زمین ها جز یک مشت گل هیچ ندارند گوش نمی دهند ،کاری ندارند که چه می خواهم ؟حرفم چیست؟دردم چیست؟نیازم چیست؟چه آرزوئی دارم؟چه وضعی دارم؟ چه حالی؟ چه روزگاری؟چه سر گذشتی ،سرنوشتی دارم این آدم های مقرراتی تاریخ،کارمندان جزء نظم پرست،اخلاقیون یک نواخت کله قندی....چه بگویم؟این ها همان نان به نرخ روز خور هایی هستند که پروتمه را به زنجیر بستند واز دور وبرش کنار رفتندکه زئوس دلخور نشود آخرش هم دیدیم که زئوس هرکول مرد را که آن کرکس جگر خوار را به تیر زد بر همه این متملقین ترسوی زبون ریاکار ترجیح داد تا یک بار دیگر ثابت کند که خدا آدمهای ذلیل و طماع وترسو را دوست ندارد،خدا دوست دار آشنا است عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت..........
هبوط اثر ماندگار معلم شهید دکتر علی شریعتی صفحات 25و 26چاپ انتشارات سروش 1359
کلمات کلیدی: